مرحوم شیخ علی مظاهری(نجفی)
نقل کرده اند که روزی یک نفر زندانی به نام کربلایی حیدر صفی آبادی از کـُندِ1 رضا قلی خان فرار می کند وبه شیخ پناه می برد.زندانبان جریان را برای خان باز می گوید وخان او(زندانبان) را کتک می زند. در این میان قاصدی از طرف شیخ ،نزد رضا قلی خان می رود ومی گویدفلان زندانی فراری در خانه من است.رضا قلی خان خود به منزل شیخ می رود وبا احترام به او می گوید:اگر کسی فرزندم را بکشد وبه شما پناه بیاورد ،در امان است. شیخ پس از چند سال که در زیارت به ارشاد وهدایت مردم مشغول بود،تصمیم می گیرد برای ادامه ی تحصیل به عراق برود. در این سفر،فرزند 12-13 ساله ی خود «علی» را با خود به نجف می برد .علی که علوم مقدماتی را در زیارت ونزدپدرآموخته بود،درنجف ،نزداستادپدرش درس می خواند.هنگامی که «آملا خداداد»قصدمراجعت به ایران می کند،آقاشیخ علی درنجف می ماند.ایشان روزهادرمدرسه به درس مشغول بود وشب هابه خانه ی استاد پدرش می رفت وبه استراحت می پرداخت.پس از گذشت 6سال، مرحوم «آملا خداداد»دربوشهربه علت ورم پا و استسقا2 به رحمت ایزدی می پیوندد وخبر فوت پدر درعراق به فرزندش می رسد. دربوشهرهم از طرف علماء وقت مراسم فاتحه برگزار می شودوازطرف«کربلایی خدارحم»نیزدربنار مراسم ترحیم منعقد می گرددومردم بنارواطراف با دهل واسبِ کـُتـَل 3کتل(kotal )نزدکربلایی خدارحم به بنار می آیند.آقاشیخ علی که برای شرکت درمراسم ترحیم پدربه ایران برگشته بود، مدتی چند در بنارمی ماندوپس ازآن بنابه سفارش عمویش«زایرمحمد»،به نجف بازمی گرددتاازدرس عقب نماند.زایرمحمدهم برای ایشان پول می فرستادتا دچارمشکل مالی نشود.چون شیخ علی به جوانی می رسد ،استاد پدرش که علاقه ای خاص به وی نیز داشته ،دختر«شیخ اسماعیل»فرزند«ملا محمدزیارتی»که درنجف درس می خوانده رابه عقد ایشان در می آورد.ایشان مدت 50سال درنجف اقامت داشته وبه تحصیل علوم د ینی مشغول بودتااینکه درسال 1348هجری شمسی بنابه دستورحکومت وقت عراق مبنی بر اخراج ایرانیان ،ازآن کشور اخراج وبه ایران باز می گردد ودرتهران اقامت می گزیند.وی در تمام طول حیات پربرکتشان به بنار آمدورفت داشته و محل ثابت ایشان منزلی بوده که«علی آزاد» درآن زندگی می کرد.ایشان رابط بین مردم وعلما ومراجع تقلید در نجف اشرف بود تا اینکه در 20دی ماه 1365درتهران به ملکوت اعلی پیوست وپیکر مطهرش رادر بارگاه حضرت علی بن موسی الرضا(ع) به خاک سپردند.پسر بزرگوارایشان «حاج حسن آقا»،درسوک پدرچنین سروده:
آن شیعه که درمهر «علی» نام گرفت
ازقرب نجف او« نجفی» نام گرفت
عمرش به نجف گذشت وازحکم قضا
درکوی رضا آمد و آرام گرفت
_____________________
1-کند kond = (کنده) پای بندچوبین – چوبی بزرگ وسنگین دارای چندسوراخ که پای مجرمان ومتهمان رادرآن نهند- فرهنگ معین جلد3صفحه ی 3094
2-استسقا = مرضی که عبارت است ازجمع شدن مایعات درشکم وبیشتربابیماری قلب وجگر می باشد. مریض شکمش ورم می کندوآب بسیارمی خوردوعطش فوق العاده احساس می کند- فرهنگ عمیدیک جلدی صفحه ی 117
3-کتلkotal = ...اصل کلمه ی کتل درایران اززمان ایلخانان مغول به اسبی می گفته اند که زین ویراق کرده پیشاپیش شاهان وامیرانمی بردند...دربوشهرهم کتل اسبی است که یراق می کنندوپیشاپیش دسته های عزاداروشبیه شهداحرکت می دهند...-دکترسیدجعفرحمیدی- فرهنگ نامه ی بوشهر صفحه ی 501
ازیادداشت های محمد غلامی منابع :حسن بی باک،مرحوم قائد محب بی باک